من نمیفهمم تا کی میخوایم برای زندگی دیگران تصمیم بگیریم؟ من الان تا مدت زیادی سر این فکرها و توقعات بی جا روی میخ نشسته ام! از اینکه یک عده با کرنومتر بالای سرم دارن دقایق و ثانیه های پس از سی سالگیمو میشمرند حالم بد میشه،،،من میخوام خودم باشم و با دید خودم زندگی کنم ولو غلط،،،
دیروز که شنبه بود و هوا افتابی نبود خونه بودیم تا عصری، صبحش یک سری البوم سفارش دادیم از عکس پرینت و مشغول طراحی اونا بودیم، عصری هم رفتیم تو یک مرکز خرید چرخیدیم بعدم یکم خرید کردیم من جمله جوجه که بگذاریم تو مارینیت که اگه فردا هوا خوب شد کباب کنیم، عصرشم که بالا توضیح دادم، شبم قبل از خواب یک فیلم مزخرف به اسم سه ماهی رو دیدیم که نصفه بعدشم امشب دیدیم ولی من خوشم نیومد، دپرسی بود، امروزم که نه از خواب پاشدیم و با اینکه هوا همچنان مه آلود بود اما چون سرد چندانی نبود ما بساط صبحانه رو بیرون پهن کردیم، همانند تصویر و واقعا حالی داد! بعد از ظهرم با جوجه های جوجه کبابی گریل کردیم و الحق که عالی شده بود، از دفعه پیش کلی تجربه داشتیم در زمینه کباب زدن و از انها بهره جستیم،،،در ادامه خوردو خوراک سنگین امروز، یک دسری که قرار بود بدون پخت و فقط با در فریزر قرار گرفتن پخته بشه و سرشار از مواد سالم و انرژی بخش بود، با پخته شدن در فر انجا شد! چجوری؟ خودم دستورشو تغییر دادم و نتیجه شد کیک کاملا سالم و قوی! در تصویر و البته خوشمزه اما بی آرد بی شکر و با اندکی روغن (نارگیل)،،،عصرم در پارک زیبای نزدیکمون دویدیم،
سلام، اول بگم که یک سری نوشتم پرید،،،
الان من خیلی خوشحالم...چرا؟ چون حس میکنم دارم آگاهتر میشم و تغییرات مثبتی با هدفهای متعالی انجام میدم...آخه حیفه زندگی...والا،،،این چند صباح رو حداقل سالم زندگی کنیم...#دکتر علی بابایی زاد (که من خیلی قبولش دارم) میگه: زندگی این چند دهه کوتاه زود تمام شونده،،،پس به قول معروف باید رسشو بکشیم،،،مگه چقدر جوونیم...والا، خلاصه که منم خیلی جدی تر از قبل وارد بازیهایی از قبیل #چالش_سی_روز_دیسیپلین یا #چالش_مادامالعمر_دیسیپلین و #cleaneating شدم .